خرگوش گوش داد؛ گاهی تأثیر بغل‌کردن بیشتر از حرف‌زدن است.

پسربچه‌ای به‌نام «تیلور» یک روز تصمیم می‌گیرد سازه‌ی جدید و خاص و بی‌نظیری بسازد، اما یکدفعه همه‌چیز زیر‌و‌رو می‌شود و سازه‌اش خراب می‌شود. تیلور خیلی ناراحت می‌شود. حیوان‌های مختلف پیش او می‌آیند و هر کدام با روش خودشان تلاش می‌کنند به تیلور راه‌حل پیشنهاد بدهند و حالش را بهتر کنند، اما فایده‌ای ندارد چون تیلور حال و حوصله‌ی هیچ کاری را ندارد. تا اینکه خرگوشی آن‌قدر به تیلور نزدیک می‌شود که او گرمای تنش را حس می‌کند. خرگوش در سکوت کامل فقط به حرف‌های تیلور گوش می‌دهد. تیلور تعریف می‌کند، فریاد می‌زند، به یاد می‌آورد و می‌خندد و در تمام این مدت، خرگوش فقط گوش می‌دهد و از تیلور جدا نمی‌شود. در نهایت، تیلور دوباره دست‌به‌کار می‌شود و سازه‌ی بی‌نظیر دیگری می‌سازد.