دستی که بوسه میزند
به اولین روزی فکر کنید که به مهدکودک یا مدرسه رفتیم. از آن روز چه خاطرهای دارید؟ آیا دلکندن از مادر و پدر و واردشدن به محیطی جدید برایمان آسان بود؟ کتاب دستی که بوسه میزند داستان راکون کوچولویی را روایت میکند که نمیخواهد به مدرسه برود. او دوست دارد در خانه پیش مادرش بماند. مادر برایش توضیح میدهد که مدرسه چطور جایی است و چه اتفاقهای هیجانانگیزی آنجا میافتد. مادر برای کمک به راکونکوچولو، رازی را با او در میان میگذارد که خودش هم آن را از مادرش یاد گرفته است. اسم این راز «بوسهی جادویی» است. مادر دست راکونکوچولو را توی دستش میگیرد و درست وسط کف دستش را میبوسد و به او میگوید: «هر جا احساس تنهایی کردی و دلت برای خانه تنگ شد، فقط دستت را روی گونهات فشار بده و به یادت بیاور که مامان خیلی دوستت دارد.» راکونکوچولو تصمیم میگیرد به مدرسه برود، اما جلوی مدرسه میایستد و مادرش را شگفت زده میکند...
26 صفحه