آخرین درخت
ما انسانها دوست داریم در وضعیتی زندگی کنیم که همهچیز بر وفق مرادمان باشد، نیازهایمان برآورده شود و آسایش و راحتیمان تأمین باشد. به قول معروف دوست داریم آب در دلمان تکان نخورد. برای رسیدن به چنین وضعیتی هم حاضریم هر چیزی را فدا کنیم؛ حتی طبیعت را. داستان آخرین درخت دربارهی گروهی از انسانهاست که به دنبال مکانی مناسب برای زندگی میگردند تا اینکه به جنگلی سرسبز میرسند و کمکم آنجا ساکن میشوند و رفتهرفته برای رفع نیازهایشان مثل درستکردن آتش و ساختن سایهبان و سرپناه از درختها استفاده میکنند. آنها برای در امانماندن از آسیبهایی مثل باد و طوفان، همهی درختها را قطع میکنند تا دیواری بزرگ بسازند، و در آخر، فقط یک درخت برایشان باقی میماند. آنها حواسشان نیست که خوشی، سرگرمی و شادمانی از زندگیهایشان رخت بر بسته و کارهایشان تغییرات مهمی در زندگیشان ایجاد کرده است؛ حتی انگار دیواری هم میان دلهایشان کشیده شده است. در این بین، فقط بچهها هستند که راهحلی پیدا میکنند و اوضاع را تغییر میدهند؛ راهحلی که بزرگترها را دوباره به یاد خاطرههای گذشتهشان میاندازد.
30 صفحه