و آنگاه بهار از راه میرسد
نویسنده: جولی فاگلیانو
اینجا همهچیز به رنگ قهوهای است. پسرکی به همراه حیواناتش، دانههایی را در زمین خشک میکارد. بعد سر به آسمان میبرد و به ابرها نگاه میکند و آرزو میکند باران ببارد. پسرک و خرگوش و سگ و لاکپشت منتظر قطرههای باران مینشینند. آنها آنقدر به آسمان و زمین نگاه میکنند و انتظار میکشند تا کمکم نگران میشوند و با خودشان میگویند: نکند اتفاقی برای دانههای سبز افتاده باشد؟ نکند پرندهها آنها را خورده باشند؟ نکند حیوان چاق و سنگینی آنها را لگد کرده باشد؟ نکند....؟ سرانجام دانهها زنده و سالم سر از خاک قهوهای بیرون میآورند؟ زمین بالأخره سبز میشود؟ بهار با همهی سرسبزی و زیبایی و لطافتش از راه میرسد و انتظارها را به پایان میبرد؟
مناسب رده سنی:
موضوع:
تعداد صفحه:
34 صفحه