بزرگ قد یک دکمه
نویسنده: مسعود ملکیاری
دکمهی سیاه پلاستیکی یک روز وسط دعوای دو دوست، از لباس یکی کنده میشود و روی زمین میافتد. شاید فکر کنی قسمت غمانگیز ماجرا همین کندهشدن دکمه و افتادنش است، اما اینطور نیست. غصهی بزرگ دکمه این است که چرا هیچکس حتی متوجه نمیشود که او روی زمین افتاده است. یعنی او اینقدر بیفایده و بهدردنخور است؟ دکمهی سیاه آرزو میکند کاش عینک، کلید یا حتی لنگهجوراب بود که اگر گم میشد، بقیه دنبالش میگشتند یا لااقل کاش جای دیگری بود؛ مثلاً روی لباس پادشاهی در قصر یا جایی که دیگران او را ببینند و بخواهند، اما سرنوشت دیگری در انتظار دکمه است...
مناسب رده سنی:
موضوع:
تعداد صفحه:
36 صفحه