شکارچی فکرهای خوب

فکر بد و آزاردهنده‌ای به ذهن دخترک رسیده است. او از دست این فکر عصبانی است و دلش می‌خواهد هرطور شده آن را از سرش بیرون بیندازد، اما انگار فکر بد توانسته تمام مغزش را پر کند و جایی برای هیچ چیز دیگر باقی نگذاشته است. تا اینکه روزی دخترک نفسی عمیق می‌کشد و دستش را دراز می‌کند. آن لحظه اتاق عجیبی می‌افتد که همه‌چیز را عوض می‌کند...